امام رضا(ع) و تكاليف والدين نسبت به فرزندان 3
21 - اصالت دادن به تربيت
(ترجيح روابط معنوى بر پيوندهاى مادى)
هرگاه والدين در تربيت فرزندان خود نهايت سعى و كوشش را به كار برند و وظيفه خويش را در اين راه انجام دهند وليكن فرزندان راه صحيح نپذيرند، بر والدين لازم است با طرد فرزندان خود، آنها را تنبيه عاطفى كنند.
از امام على بن موسى الرضا(ع) نقل شده كه روزى از دوستان خود پرسيد: مردم اين آيه را چگونه تفسير مى كنند؟ (انه عمل غير صالح). يكى از حاضران عرض كرد: بعضى معتقدند كه معناى آن، اين است كه فرزند نوح (كنعان) فرزند حقيقى او نبود. امام(ع) فرمود: «نه چنين نيست، به يقين فرزند نوح بود، اما هنگامى كه گناه كرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بيرون گذاشت، خداوند فرزندى او را نفى كرد. همچنين كسانى كه از ما باشند ولى اطاعت خدا نكنند، با ما پيوند معنوى ندارند».1
22- پرورش مكارم اخلاق (روحيه بزرگوارى) در فرزندان
از جمله مسئوليتهاى مهم خانواده در رابطه با فرزندان، آن است كه در تربيت اخلاقى و پرورشِ عزت نفس آنان كمال مراقبت را معمول دارند و در هر شرايطى به تناسب فهمشان راه و روش صحيح زندگى را به آنان نشان دهند. فرزندان در عين اينكه براى يك زندگى اخلاقى مستعد هستند، براى پستى و رذالت نيز قابليت دارند.
یک مربى عاقل سعى مى كند از چنين فرصتى استفاده كند و آنان را به مكارم اخلاق و ارزشهاى اصيل انسانى (همچون اداى امانت، انصاف، عدالت،…) دعوت نمايد و از اين طريق، راه رسيدن به مقاصد عالى و وصول به مفاخر و معالى را براى ايشان فراهم آورد. هر كه به چنين درجه از تربيت دست يابد، به هر مرتبه اى از مراتب دنيوى راه يابد، خود را كامل نپنداشته و به وضعيت خود قانع و دلخوش نمى شود زيرا دنيا و شئون مادى در نظر او بى ارزش است و آنچه در نظر او با اهميت است، شرافت و حيثيت انسانى است. لذا او هرگز چيزى را با اين سرمايه مبادله نمى كند و خويشتن را به بهاى ارزان نمى فروشد.
بزنطى گويد: به امام رضا(ع) گفتم: براى من نامه اى به اسماعيل بن داود نويسنده (در دستگاه مأمون) بنويس، شايد از او چيزى به من رسد. حضرت فرمود: من براى شأن تو دريغ دارم كه از او و امثال او، چيزى بخواهى اما نياز خود را از مال من بر آورده كن. 2
همچنین پس از يك سال از وفات حضرت رضا(ع) مامون الرشيد خليفه وقت به بغداد آمد. اتفاقا روزى به عزم شكار به خارج مى رفت، گذارش به يكى از محلات كنار شهر افتاد كه جمعى كودك در راه با هم بازى مى كردند.
حضرت محمد بن على امام جواد(ع) كه آن روز حدود يازده ساله بود، در كنار كودكان ايستاده بود. مأمون نزديك شد و كودكان فرار كردند، تنها امام جواد(ع) از جاى خود حركت نكرد. خليفه كه از دور ناظر فرار كودكان و توقف امام جواد(ع) بود؛ وقتى نزديك آن حضرت رسيد، عنان مركب كشيد و گفت: اى كودك! چرا مانند ساير اطفال فرار نكردى و همچنان در جاى خود ماندى؟! امام جواد(ع) بدون درنگ جواب داد:
اى خليفه مسلمين! راه عبور تنگ نبود كه با رفتن خود توسعه داده باشيم. جرمى مرتكب نشده ام تا بترسم و فرار كنم، گمان من درباره خليفه مسلمين نيكو است. مى دانم به كسى كه مرتكب گناه نشده، آسيبى نمى رسانى، به اين جهت توقف كردم.
مأمون كه تا آن موقع حضرت را نمى شناخت و از سخنان حكيمانه و رخسار زيباى وى به عجب آمده بود، پرسيد: اسم شما چيست ؟ فرمود: محمد. گفت: پسر كيستى؟ فرمود: فرزند على بن موسى الرضا(ع) هستم.
مأمون به روان پاك حضرت رضا(ع) درود و رحمت فرستاد و مركب خود را به راهى كه در پيش داشت، به حركت در آورد. 3
23- جلوه دادن ارزشهاى پايدار معنوى، به اميد باروركردن خصيصه هاى كمال جويى
جهاد با نفس
يكى از زيبايى هاى فوق العاده دين مقدس اسلام، اين است كه انسان را با تمام جنبه هايش نگريسته و تعليمات خود را به نحوى تنظيم كرده است كه از هر جهت پاسخگوى نيازمنديهاى مادى و معنوى او باشد و اگر انسان به آن عمل كند، به آزادگى نفس خواهد رسيد.
اسلام بزرگترين دشمن خانمان سوز بشر را همان هواى نفس و خواهش دل او قرار داده و جنگ و ستيز با اين دشمن بزرگ داخلى را «جهاد اكبر» خوانده و كسى را كه بر هواى نفس خود غالب آيد، مرد تمام عيار و شجاع ترين شجاعان شناخته است.
اوليا و مربيان بايد اساس تربيتها را بر پايه دور کردن افراد از هواهای نفسانی استوار نمايند، و اين امر در صورتى امكان پذير است كه آنها بين گفتار و عمل خود، هماهنگى لازم برقرار نمايند تا بتواند فرزندان را براى زندگى توام با فضيلت، عدل، آزادگى، عشق به كمال و سعادت پرورش دهند.
امام رضا(ع) فرمود: رسول اكرم(ص) در رهگذر با يكى از اصحاب خود كه از جبهه جنگ بر مى گشت، روبرو شد. او ژوليده و غبار آلوده و مسلح به طرف منزل خود مى رفت. حضرت به وى فرمود: از جهاد اصغر برگشته اى و به جهاد اكبر باز مى گردى. عرض كرد، مگر جهادی بالاتر از جنگ با شمشير هست؟! حضرت فرمود: آرى، جهاد آدمى با نفس خود. 4
زهد يا هنر وارستگى از خود
از جمله احساسات روحى جوانان، نگرانى و بى تابى در برابر مشكلات و مصائب زندگى است. بى تابى در برابر مصائب همچون سوهان، روح را مى آزارد و آن را چنان زبون و ناتوان مى سازد كه آثارش را در قيافه و چهره بى تاب ظاهر ساخته و از اين طريق تاريكى و وحشت دوران را نمودار مى سازد و سبب غم و اندوه زيادترى مى گردد.
«ما در زندگى روزانه گرفتار بيم و نگرانى هستيم. خشم و پريشانى و دلمردگى به سبب چيزهايى پيش پاافتاده اى كه محيط محدود زندگى ما را پر ساخته است؛ پيوسته تعادل ما را دستخوش اختلال مى سازد، چرا كه ما خود به دست خويش زندانى تنگناهايى شده ايم كه نمى توانيم از آنها رهايى يابيم. عارفان و حكيمان اثبات كرده اند كه آدمى مى تواند در جهان هاى پهناورترى زيست كند به شرط آنكه انديشه را از بند ناچيزهاى روزانه رها سازد. گروهى در اين رهايى بسيار پيش رفته اند و گروهى نيز اندكى. ولى همه آنان كه اين مقصود را در پيش روى دارند، كم يا بيش توفيق خواهند يافت و آنگاه خواهند ديد كه به نوعى صلح و صفاى درونى رسيده اند». 5
زهد و وارستگى، بالاترين حربه دفاعى در برابر دشمن وحشتناك جزع و بى تابى است. در پرتو اين عامل، تمام موانع و سدهايى كه آدمى را از رشد و كمال باز مى دارد، شكسته مى شود. ارزشهاى فريبنده انسان را متزلزل نمى كند، بر دل و جانش چيره نمى گردد و او همچنان در شاهراه هدايت و كمال به مسير خود ادامه مى دهد.
خلاصه اين نيروى حياتبخش يك نوع آزادگى خاصى به انسان مى بخشد كه در مسير زندگى تمام موانع را كنار زده و با رشد شخصيت معنوى به سرعت پيش رود.
ژان ژاك روسو مى گويد:
«من كه مى دانم فناپذير هستم، چرا در اين جهان براى خود بستگى هايى ايجاد كنم؟ در اين جهان كه همه چيز تغيير مى كند، همه چيز مى گذرد و خود من هم به زودى نابود مى شوم، بستگى به چه دردم مى خورد؟ اى (اميل)! اى پسرم ! اگر تو را از دست بدهم ديگر برايم چه باقى خواهد ماند؟ در هر حال، بايد خودم را براى اين حادثه ناگوار آماده نمايم زيرا هيچكس نمى تواند مرا مطمئن سازد كه قبل از تو خواهم مرد. پس اگر مى خواهى خوشبخت و عاقل زندگى كنى، قلب خود را به زيبايى هاى فناناپذير وابسته نما. سعى كن خواسته هايت محدود و وظيفه ات مقدم بر همه چيز باشد.
فقط چيزهايى را طلب كن كه با قانون اخلاق مغاير نباشد.
به خودت عادت بده كه همه چيز را بدون ناراحتى از دست بدهى و بدون اجازه وجدان هيچ چيز را قبول ننما. در اين صورت حتما خوشبخت خواهى شد و به هيچيك از چيزهاى زمينى دلبستگى شديد پيدا نخواهى كرد». 6
جمعى در مفهوم زهد و پارسايى به اشتباه گراييده و راه دعا را گم كرده اند، اين گروه كه از قلمرو حقيقى زهد خارج گشته اند، پنداشته اند كه پاراسايى به اين است كه از اجتماع بريده و به آرامى به كار شخصى خود بپردازند و چشم از انحرافات فردى و اجتماعى بپوشند تا در طوفان بليات دچار نگردند و مصونيت خويش را بدين وسيله تضمين نمايند. مدعيان اين طرز فكر، بدين تطبيق كاذب مى خواهند خود را از زير بار مسئوليتها آزاد كرده، موجبات رضايت باطنى خويش را فراهم سازند.
بايد دانست برداشت نادرست از زهد و پارسايى از مواردى است كه اسلام به شدت با اين مبارزه نموده و پيشوايان دين در هر زمان با اين دنياپرستان متدين نما، رياكاران دروغين ، گندم نمايان جوفروش روبرو مى گشته آنان را توبيخ و سرزنش مى نموده و از عمل ننگين خودنمايى و عوام فريبى برحذر مى داشته اند. امام رضا(ع) فرمود: حضرت عيسى(ع) به حواريون فرمود: اى فرزندان اسرائيل: بر آنچه در دنيا از دست داده ايد، اندوهناك نباشيد. همچنان كه دنيا دوستان هر اندازه دينشان را از دست دهند، اندوه ندارند زيرا دنياى خود را به دست آورده اند. 7
اين جمله كوتاه و پرمحتواى امام رضا(ع) در واقع يكى از مسائل پيچيده فلسفه آفرينش را حل مى كند و آزادگى خاصى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه او موقعيت خود را در جهان گم نكند و روح دنياپرستى بر او غالب نشود. همين حالت بى اعتنايى و وارستگى است كه سبب مى شود، زاهد به همه موانع پشت پا زده و به سرعت به مسير تكامل خود پيش رود.
قتيبة بن سعيد (يكى از محدثانی که از مالك ابن انس روايت مى كند) مى گويد:
وارد يكى از قبايل عرب شدم، صحرايى ديدم پر از شترانى كه همه مرده بودند كه به شماره در نمى آمد. در آنجا پيرزنى بود. پرسيدم اين شتران از آنِ كه بوده است؟ گفت: آن پيرمرد را كه بالاى آن تل مى بينى كه نشسته و پشم مى تابد. به سراغ او آمدم، گفتم: اينها همه از آن تو بوده؟ گفت به نام من بوده است. گفتم: چه شده كه به اين روزگار افتاده اند؟ او در جواب (بى آنكه اشاره اى به آفت و علت مرگ ومير آنها كند) گفت: آن كس كه داده بود، گرفت. گفتم: (ناراحت نيستى و) در اين باب چيزى نگفته اى؟ گفت: بلى! سپس دو بيت را گفت که معنای آن چنین است:
«سوگند به آن كسى كه من بنده اى از مخلوقات او هستم كه انسان در دنيا هدف مصائب و محنتها است».
«اگر شترانم در خوابگاه خود بودند و اين قضاى الهى كه اتفاق افتاد، رخ نمى داد، خوشحال نمى شدم». (من تنها به رضاى او خشنودم و هر چه او خواسته است، همان را مى پسندم ). 8
توكل يا رمز پيروزى و شكست ناپذيرى
يكى از راه هاى عظمت روح و تعالى نفس و اوج به مقام ربوبى، توكل به خدا و قطع وابستگى به مخلوقات است. اين صفت پسنديده به منزله بهاى شىء نفيس و نردبان است براى كسى كه مى خواهد درجات كمال را بپيمايد. 9 لذا توكل در روايات يكى از علايم اولياى خدا به شمار آمده است. 10
توكل بر خدا باعث افزايش قدرت روحى شخص متوكل و سبب نجات او از هر شر و بدى و دژ محكم و تسخير ناپذيرى است كه صاحب آن را در مقابل هر آفتى حفظ مى كند. چنين شخصى اگر در ميدان نبرد و مبارزه روبروى دشمن سرسخت هم قرار گيرد، هرگز خود را نمى بازد و از ميدان به در نمى رود و شجاعت و دليرى و شهامت فوق العاده از خود نشان مى دهد و با قوت و قدرت ايستادگى مى كند تا دشمن را مغلوب نمايد و خداوند نيز او را از شر ستمكاران نجات دهد.
توكل و اميد به خدا نيروى جديدى را در انسان زنده مى كند و محرك تلاشهاى سازنده براى رسيدن به مقاصد آرزوهاى بلند مى گردد. سفارش اسلام (به پيروان خود) اين است كه در مورد آرزوهايى كه خود بنده اميدى به تحقق آن ندارد همواره اميدوارتر باشد، چه ممكن است نتيجه آن مطابق ميل او در مى آيد. 11
همانگونه كه حضرت موسى بن عمران(ع) براى پيدا كردن آتش حركت كرد و هنگام حركت به نتيجه آن اميدى نداشت كه ناگهان خداوند او را مورد خطاب قرار داد و وى را پيامبر خويش گردانيد و با او تكلم كرد، و همانطور كه ملكه سبا به سوى سليمان آمد و سليمان اميدوار او نبود كه او از دين خود برگردد، و لكن تسليم سليمان شد و از دين خود برگشت و همچنين ساحران فرعون كه حضرت موسى اميدوار نبود كه ايمان آورند، در حالى كه به موسى و خداى او ايمان آورند. 12
در مناجات شعبانيه مى خوانيم :
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك، وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك، حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة؛ خدايا، بالاترين مرتبه انقطاع به سوى خودت را به من عنايت كن و ديده هاى دل ما را با روشنايى نگرش به سوى خود، تابناك گردان تا آنجا كه ديده هاى دل حجاب هاى نور را سوراخ نمايد و به معدن عظمت برسد».
آيه الله العظمى اراكى مى فرمودند:
«من در سفر حج كه مشرف شدم، بسيار مشتاق بودم كه حجرالاسود را استلام كنم و يك روز با جمعى از دوستان همراه براى طواف رفتيم كه شايد به كمك و مساعدت آنان قدرى جمعيت راه دهند و ما بتوانيم براى يك بار استلام حجر را بنماييم. همين كه با آن همراهان و ياوران به نزديك حجر رسيديم و نزديك بود استلام كنيم كه ناگهان يك فشار انبوه جمعيت چنان ما را از آنجا بركنار زد كه هر كدام به گوشه اى پرتاب شديم! و اين نتيجه عدم انقطاع به خدا و همان فى الجمله اعتماد و اتكايى بود كه به آن همراهان داشتيم». 13
پی نوشت ها
1- تفسير صافى ، ذيل آيه 46 سوره هود
2- بحارالانوار، جلد 75، ص 111.
3- جوان ، جلد 1، ص 160، به نقل از بحارالانوار، جلد 12، ص 122.
4- مستدرك الوسايل ، جلد 2، ص 144.
5- قرن ديوانه، ص 103.
6- اميل، ص 548.
7- المحجة البيضا، جلد 5، ص 368 - اصول كافى ، جلد 2، باب (ذم الدنيا والزهد فيها)، حديث 25.
8- تفسير نمونه ، جلد 23، ص 368 - 367، به نقل از تفسير ابوالفتوح رازى ، جلد 11، ص 53.
9- امام جواد(ع) فرموده است: الثقة بالله ثمن لكل غال، وسلم الى كال عال. (بحارالانوار، جلد 78، ص 364)
10- قال على(ع) ان من صفات اولياء الله الثقه . (ارشادالقلوب ديلمى ، ص 21)
11- امام صادق(ع) از حضرت على(ع) نقل مى كند: «اى انسان ! تو در موردى كه اميدى به نتيجه عملى ندارى و لكن با توكل به خدا آن را انجام مى دهى ، اميدوارتر باش از موردى كه اميد به نتيجه عمل دارى.»
(بحارالانوار، جلد 71، ص 134)
12- بحارالانوار، جلد 71، ص 134.
13- معادشناسى ، جلد 7، ص 77.
منبع: کتابخانه اسلامی واشنگتن، برگرفته از آيين زندگى از ديدگاه امام رضا(عليه السلام)، محسن كتابچی