• خانه 
  • تماس  
  • پیام ها 

ولادت حضرت معصومه(س)-شعر-

12 مرداد 1395 توسط مدیریت استان گلستان

طور حضور

اين بارگه كه خاك درش مُشكِ اذفر است

بويش چو بوى خلد برين روح پرور است

دارالشّفا و عـقده گشـــا و فـرح فزاست

باب امان ز محنـت فرداى محــشر است

طور حضـور و مطلـع نور و مطاف حور

آرامـگاه دختــر موســى بن جعفر است

خاتون ديــن پنــاه كه برهـان عزتـــش

هر صبح و شــام، صيحة الله اكبــر است

هر كس درى و خانه و راهى گزيده است

چشم اميد لطفى صـافى بر ايــن در است

 

آیت الله صافی گلپایگانی

10 جمادى الاولى 1410 هـ . ق، قم

 

 نظر دهید »

مناجات

06 اردیبهشت 1395 توسط مدیریت استان گلستان

خدایا          

بر پیمان تو صبح کردم 

به وعده ای که با تو داشتم ایمان دارم        
       

باید گامهایم رامحکمتربردارم

وقتی

باهرنشانه روشن

بوی دوست رانزدیکترحس میکنم.

الهی به امید تو..

 نظر دهید »

تفکر

30 فروردین 1395 توسط مدیریت استان گلستان

تلنگری برای اندیشیدن

اگر در برابر سختی های زمستان زندگی “مقاومت کنیم ” شکوفه های بهار را خواهیم دید. وگرنه شاخه های خشکیده فقط برای سوزاندن مناسب است.

 نظر دهید »

کرامت حضرت معصومه علیهاالسلام 3

30 دی 1394 توسط مدیریت استان گلستان

 

مهربان آلجا

اذان مغرب نزدیک است . وضو می گیری . آماده رفتن به مسجدمی شوی . دخترت «مهربان » گوشه ای کز کرده و با اخم نگاهت می کند . جانمازت را برمی داری . کنار مهربان می نشینی . صورتش رانوازش می کنی . هنوز ناراحت است . چیزی نمی گویی . اگرهم بگویی او نمی شنود . تنها اشارات دست تو را می فهمد . مهربان تو کرولال است . 27 سال است چیزی نمی شنود . در این سالها آرزو داشته ای برای یک بار هم که شده صدایش را بشنوی . مهربان بگوید : مادر ! مادر ! و تو در جوابش بگویی : جان مادر ! عمر مادر !
از خانه بیرون می آیی . شب استانبول گرم و دم کرده است . به مسجد امام رضا (ع) می روی . سید جمیل امام جماعت مسجد آماده اقامه نماز است . پنکه های سقفی با سرعت می چرخند . صف ها بسته می شود . سجاده ات را پهن می کنی . نماز که تمام می شود بی حرکت سرجایت می نشینی و به فکر فرو می روی .

ادامه »

 نظر دهید »

کرامات حضرت معصومه(2)

30 دی 1394 توسط مدیریت استان گلستان

با دستهای شکوفا

اهل ولایت سمنگانم. نمی دانم سمنگان کجاست. و چیزی از افغانستان به خاطر ندارم. پدرم کارگر بنایی است بادستهایی ترک خورده و صورتی که آفتاب قم آن را سوزانده. یک بار پدرم قصه ای برایم تعریف کرد که هنوز در خاطرم مانده. او برایم از سمنگان گفت و سفر رستم، پهلوان بزرگ ایران زمین به آنجا.
ازدواجش با رودابه دختر شاه سمنگان و بازگشتش به ایران. به دنیا آمدن سهراب و بزرگ شدنش، نقشه های افراسیاب و هزار حکایت دیگر. دلم می خواهد بال در بیاورم. پرواز کنم و خودم را به سمنگان برسانم. مادر قالی می بافد. گوشه ای کز می کنم و او رانگاه می کنم. ظهر گرمی است. چیزی به تابستان نمانده اما از آسمان باران آتش می بارد. گرما زودتر خودش را به شهر رسانده.
پیش از این من نیز روی دار قالی می نشستم و با ابریشم گلهای رنگارنگ می بافتم. اما شادی دیری نپایید و بیماری به سراغم آمد. سر دردهای دوره ای شروع شد. دیگر نتوانستم کار کنم.

ادامه »

 2 نظر

کرامات حضرت معصومه(1)

30 دی 1394 توسط مدیریت استان گلستان

شفای امید و عشق

مدتها بود که او با ویلچر فاصله خانه تا حرم را پشت سر می گذاشت تا شاید دستی پنهان بتواند دردش را درمان کند. با امید می رفت ولی نا امید بر می گشت. تمام هستی خود را صرف درمان کرده بود و خانواده اش در تنگدستی به سر می بردند. پیرمرد خلقش تنگ شده و اعصابش به هم خورده بود. از نگاه چهار فرزندش، که همواره او را تا عمق درد و اندوهش; همراهی می کردند. شرمسار بود. شبها تا نیمه در میان درد و ناله غوطه می خورد. سه سال و اندی بود که درد تمام وجودش را فرا گرفته بود. برای درمان بیمارستانهای مشهد و تهران را بی هیچ نتیجه ای پشت سرنهاده بود. خودش هم می دانست که باید به تدریج بمیرد. ولی امیدبه زندگی و اهل بیت (ع) او را به تقلا وا می داشت.
هر روز صبح همانند دوران سی ساله کارمندی اش در اداره دارایی،از خانه خارج می شد تا در حرم امام رضا (ع) به آرزویش دست یابد. اهل محل با نگاهی ترحم آمیز با وی احوالپرسی می کردند، به او قوت قلب می دادند. می دانست چهره های مهربان همسایگان، در پشت سرش حالت ترحم می گیرد و با زمزمه های دردناک دلسوزانه همراه می شود.

ادامه »

 نظر دهید »

تمييز خبيث از طيب (اتمام حجت)

11 آبان 1394 توسط مدیریت استان گلستان

اكنون امام در برابر تاريخ ايستاده است و به صفوف لشگريان دشمن كه همچون سيل موّاج شب تا افق گسترده است مي نگرد. به عمر سعد چه بايد گفت؟
وا اسفا كه كلام را از حقيقت جز نصبي اندك نيست، و از آن بدتر سيمرغ بلند پروازِ دل را بگو كه اسير اين قفس تنگ و بال هاي شكسته است.
چه روزگار شگفتي! مردي با بار عظيم مظهريت حق، اما…با چهره اي انساني چون چهره ديگران و جثّه اي كه از ديگران بزرگتر نيست.
عجبا! اين يوسف زمانه چه زيباست، اما اين زيبايي را چه سود آنگاه كه جهلاء او را آيينه ي خويش مي بيند در او نيز، آنگونه نظر مي كنند كه در خويش…وا اسفا! يعني هيچ راهي وجو ندارد كه آنان حقيقت وجود او را دريابند؟

ادامه »

 نظر دهید »

دلی دخیل پنجره فولاد

16 شهریور 1394 توسط مدیریت استان گلستان


دستانم بسته بود…

‌بسته و ناتوان ازگشودن گره‌های زندگی و تمام وجودم خسته…

‌خسته از تردیدهایی که در دو راهی تصمیم‌گیری به سراغم می‌آیند.

ادامه »

 نظر دهید »

دل نوشته-وي‍‍ژه رحلت امام خميني(ره)

15 خرداد 1394 توسط مدیریت استان گلستان


خورشيد حيات بخش اميد

ادامه »

 2 نظر

یا باب الحوائج

24 اردیبهشت 1394 توسط مدیریت استان گلستان

شعری به مناسبت شهادت مظلمانه امام موسی کاظم(ع) تقدیم می گردد.

ادامه »

 نظر دهید »

مدیریت استانی گلستان

این وبلاگ متعلق به مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان گلستان است.

سايت مراجع عظام تقليد

















دريافت کد لوگوي سايت مراجع معظم تقليد

اوقات شرعی

قالب بلاگفا

کاربران آنلاین

پربازدیدترین مطالب

  • حدیث (5.00)
  • گذر عمر (5.00)
  • شکوه ولایت امام علی(ع) (5.00)
  • شرح خطبه فدکیه+قسمت (1) (5.00)
  • دل نوشته-وي‍‍ژه رحلت امام خميني(ره) (5.00)

آمار

  • امروز: 103
  • دیروز: 25
  • 7 روز قبل: 220
  • 1 ماه قبل: 577
  • کل بازدیدها: 54417
حدیث موضوعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس